ahmad
![](http://up.mycketab.ir/view/2338862/2.png)
ارسالها : 127
عضویت: 25 /9 /1393
تشکرها : 35
تشکر شده : 21
|
دکتر سیمین دانشور
دکتر سیمین دانشور در هشتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۰ شمسی در شیرازمتولد شد. او فرزند محمدعلی دانشور _ احیاء السلطنه_ (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان دخترانه و شاعر و نقاش) بود.احياءالسلطنه همان كسي است كه سيمين در رمان سووشن از او به نام دكتر عبداله خان ياد مي كند. احياءالسلطنه مردي با فرهنگ و ادب بود و عضو گروه حافظيون كه شبهاي جمعه به سر مزار حافظ جمع مي شدند و ياد حافظ را زنده نگه مي داشتند.. سيمين دانشور در مورد مادرش و روز تولدش گله مي كند: ”هميشه و همه جا نام مادر و روز تولدم اشتباه چاپ شده است.“ اين بانوي داستان سرا از كودكي با ادبيات و هنر توسط مادر و پدرش آشنا شد .تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را مدرسه ِی انگلیسی مهرآیین انجام داد و در امتحان نهایی دیپلم شاگرد اول کل کشور شد. سپس برای ادامه ی تحصیل در رشته ی ادبیات فارسی به دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران رفت. دانشور، پس از مرگ پدرش در ۱۳۲۰ شمسی، شروع به مقالهنویسی برایرادیو تهران و روزنامه ی ایران کرد، با نام مستعار شیرازی بینام.در ۱۳۲۷مجموعه ی داستان کوتاه آتش خاموش را منتشر کرد که اولین مجموعه ی داستانی است که به قلم زنی ایرانی چاپ شده است. مشوق دانشور در داستاننویسی فاطمه سیاح، استاد راهنمای وی، و صادق هدایت بودند. در همین سال با جلال آلاحمد، که بعدن همسر وی شد، آشنا گردید.در ۱۳۲۸ با مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. عنوان رساله ی وی «علمالجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم» بود (با راهنمایی فاطمه سیاح و بدیعالزمان فروزانفر). سال بعد، در ۱۳۲۹، با وجود مخالفت خانواده ی آلاحمد، با جلال ازدواج کرد. دانشور در ۱۳۳۱ به دانشگاه استنفوردرفت و در آنجا دو سال در رشته ی زیباییشناسی تحصیل کرد. در این مدت دو داستان کوتاه دانشور که به زبان انگلیسی نوشته بود در ایالات متحده چاپ شد.پس از برگشتن به ایران، دانشور در هنرستان هنرهای زیبا به تدریس پرداخت تا این که در سال ۱۳۳۸ استاد دانشگاه تهران در رشته یباستانشناسی و تاریخ هنر شد. اندکی پیش از مرگ آلاحمد در ۱۳۴۸، رمان سَووشون را منتشر کرد، که از جمله ی پرفروشترین رمانهای معاصر است .سيمين دانشور درباره اين كتاب ميگويد: ” به تازگي در دانشگاه سوربن فرانسه به معرفي اين كتاب پرداختهاند و برنامهاي براي آن برگزار كردهاند.“ سيمين درباره خاطراتش ميگويد: ” تمام خاطراتم را از اول عمر تا به حال نوشتهام كه پس از مرگم به چاپ خواهد رسيد“ دكتر دانشور تا سال 1359(به روایتی سال1358 )كه به درخواست خود از دانشگاه بازنشست شد به تدريس در دانشگاه هنر و ادبيات مشغول بود.اولین آثار منتشرشده ی دانشور عبارتاند از مجموعههای داستان کوتاه آتش خاموش (اردیبهشت ۱۳۲۷) و شهری چون بهشت (دی ۱۳۴۰) و نیز ترجمه ی آثاری از برنارد شاو (سرباز شکلاتی، ۱۳۲۸)، آنتوان چخوف (دشمنان، ۱۳۲۸)، آلن پیتون (بنال وطن)، ناتانيل هاثورن(داغ ننگ) و دیگران.معروفترین اثر دانشور، رمان سَووشون (انتشارات خوارزمی، تیر ۱۳۴۸) است که مدت کوتاهی پیش از مرگ نابهنگام جلال آل احمد، همسر دانشور، منتشر شد. درباره ی این رمان نقدهای بسیار معدودی منتشر شده است . این رمان به وقایع پس از پادشاهی محمدرضا شاهمیپردازد، و ماجراهای آن در نیمه ی اول سال ۱۳۲۲ در شیراز اتفاق میافتند، ولی به گفته ی خود دانشور به شکلی رمزی به سقوط دولت مصدق در مرداد۱۳۳۲ نیز اشاره میکند و عجیب آنکه سرانجام «یوسف»، یکی از قهرمانان اصلی رمان «سووشون»، شباهت قریبی به سرانجام جلال دارد..از آثار دیگر وی میتوان به چهل طوطی (با جلال آلاحمد)، به کی سلام کنم؟ (خوارزمی، خرداد ۱۳۵۹)، و ترجمه ی ماه عسل آفتابی (۱۳۶۲) اشاره کرد. وی چند اثر غیرداستانی نیز دارد، از جمله غروب جلال (انتشارات رواق، ۱۳۶۰)كه در آن به مرگ نابهنگام جلال اشاره مي كند.، شاهکارهای فرش ایران، راهنمای صنایع ایران، ذن بودیسم، و مقالاتی با عنوان «مبانی استتیک» در روزنامه ی مهرگان.مهمترین آثار دانشور پس از انقلاب ایران رمانهای جزیره ی سرگردانی (خوارزمی، ۱۳۷۲) و ساربانْ سرگردان هستند که به وقایعی که به این انقلاب منجر شد و اتفاقات بعد از آن میپردازند. سازمان ميراث فرهنگي به درخواست خود استاد ، خانهاي كه او و جلال آل احمد در آن زندگي مي كردند را ثبت كرده است.سيمين دانشور آرزو دارد پس از مرگ وي اين خانه تبديل به يك كانون فرهنگي براي استفاده هنرمندان ونويسندگان شود. دانشور سرشار از ديد واقع گرا به انسان و هستي ، سرشار از مهر و اعتماد ، نيرومند و خستگي ناپذير ، حضوري جاودان ونمونه در ادبيات ما دارد. سووشون او به شكل نمادين مادر رمان فارسي است ... . حضور ارزشگذار او در اين زمانه كه ارزشهايمان در گذار و بحران هستند مانند سنگ محك عمل مي كند. درست است ،در زمانهاي زندگي مي كنيم كه سنت ارزشهايمان اصل اساسي است و به فراسوي نيك و بدها گذار مي كنيم . اما ادبيات سيمين دانشور و حضور او درست مانند يك حافظه تاريخي و فرهنگي ، همواره به ادبيات ما يادآور مي شود: لزوم تن ندادن به حقارت هایي كه با نشان دادن دريچه هايي از اندكي شهرت نويسنده و هنرمند را به ورطه فلاكت و نابودي مي كشانند.30تیر ماه ۱۳۸۶خورشیدی دانشور به علت مشکلات حاد تنفسی در بیمارستان پارسبستری شد.سیمین دانشور، اولین رمان نویس زن ایران، به دنبال درج خبری مبنی بر نقد آثار این نویسنده و آثار نویسندگان دیگری چون صادق چوبک و ... در تلویزیون طی گفتگویی با ایرنا (خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران ) و بی بی سی اعلام کرد که: تا زمانى که زنده هستم اجازه نقد آثارم را در تلويزيون نمی دهم . وى روز دوشنبه درگفت وگو باخبرنگارگروه فرهنگى ايرنا گفت : اينکه عده اى مى خواهند با بهانه قرار دادن يک برنامه تلويزيونى، به ادبيات داستانى و شخصيت هاى مطرح اين حوزه ، توهين کنند مساله اى است که بر همگان روشن است . اظهارات دانشور، درحالى است که "محمدرضا سرشار"سخنگوى انجمن قلم ، امروز (دوشنبه ) در گفت وگو با ايسنا، از نقد دو رمان جزيره سرگردانى و ساربان سرگردان در شبکه چهارم سيما و حضوراحتمالى نويسنده اش در برنامه اين شبکه ،خبر داد. سرشار،اعلام کرد که ۱۳ رمان مطرح چند ساله اخير، در برنامه اى جسورانه نقد و بررسى می شوند، اين برنامه باعنوان "کتاب چهار"اواخر مهرماه از شبکه چهار سيما پخش می شود. وى، علاوه بر اعلام عنوان هاى کتابهاى مورد نقد در اين برنامه ، از حضور نويسندگان آثار نيز در اين برنامه خبر داده بود. سيمين دانشور، درباره اين برنامه اظهار بی اطلاعى کرد و گفت : تا امروز راجع به بررسى رمان ها و حضور خودم در برنامه اى تلويزيونى با من صحبت نشده است و در هر صورت من در تلويزيون شرکت نمی کنم . وى تهديد کرد : در صورت شرکت دادن آثارم دراين برنامه ، شکايت خواهم کرد.بدنبال این برخورد دوستان نویسنده و منتقد و شاعر یادداشت هایی در این خصوص ارسال داشته اند که به عنوان نمونه یادداشت علیرضا سیف الدینی، داستان نویس، مترجم و منتقد منتشر می شود . علیرضا سیف الدینی:جایی که سیمین دانشور ایستاده ، خانه ادبیات است. به خانه ادبیات نمی توان وارد شد مگر با شرافت نویسندگی. شرف نویسندگی حکم می کند که هر نویسنده شریفی به جاری بودن اندیشه و خیال بیندیشد. شرافت نویسندگی مرادف است با تفکر و تخیل که باید آزاد باشد و بی حد و حصر. سیمین دانشور حق دارد به ادبیات بیندیشد و در اندیشه نگاهبانی از آنباشد. سیمین دانشور و هر نویسنده شریف دیگر حق دارد برای رسیدن و ورود به خانه ادبیات بکوشد. خشت های خانه ادبیات را هیچ چیز نمی سازد مگر شرف نویسندگی.سیمین دانشور اگر به نشانه دیگر جز خانه ادبیات دعوت شود این اختیار را دارد که بپذیرد یا نپذیرد.پهناوری عرصه ادبیات و ارائه آن یا نمایش وسعت دامنه تخیل و تفکر و به طور کلی آن چه اثر را می آفریند چیزی نیست که به سادگی بتوان آن را نادیده گرفت یا از میان برد. اگر از نظر صاحبان نشانی های دیگر تخریب ادبیات از نان شب هم واجب تر است چرا نباید برای شیفتگان نشانی اصلی، ساختن خانه ادبیات واجب تر از نان شب باشد؟ آثار دکتر سیمین دانشور:تاکنون بیست و سه کتاب در قالب تالیف و ترجمه چاپ و منتشر شده که مهمترینهاشان اینها هستند: آتش خاموش (مجموعهداستان)، باغ آلبالو (چخوف- ترجمه)، دشمنان (چخوف- ترجمه)، کمدی انسانی (ویلیام سارویان- ترجمه)، داغ ننگ (ناتانیل هاثورن- ترجمه)، شهری چون بهشت (مجموعهداستان)، سووشون (رمان)، بنال وطن (آلن پیتون- ترجمه)، به کی سلام کنم؟ (مجموعهداستان)، غروب جلال (دربارهی جلال آلاحمد و مرگ او)، ماه عسل آفتابی (ترجمهی داستانهای ملل مختلف)، جزیرهی سرگردانی (رمان)، از پرندههای مهاجر بپرس (مجموعهداستان) و ساربان سرگردان (رمان). واما«سووشون»:وقایع رمان «سووشون»، در سالهای دههی بیست و در هنگامهی جنگ جهانی دوم در شهر شیراز اتفاق میافتد. ارتش انگلستان که سابقهی حضور نظامی در ایران را دارد، در خلال جنگ، قشون خود را در فارس و شیراز مستقر کرده است و این سرآغاز شروع و شیوع قحطی و بیماریهای واگیردار و درگیریها و ماجراهای رمان است.«زری»، قهرمان اصلی رمان، زنی تحصیلکرده است که تمام هم و غماش حفظ بنیان خانوادهاش در بلبشوی به وجود آمده است. زری خانوادهاش را «وطن» کوچک خود میداند و تمام تلاش خود را بهکار میبندد تا ایستادگی شوهرش در برابر حاکمان و زورگویی بیگانگان، زندگیشان را از هم نپاشد.یوسف، همسر زری، فئودالی بزرگ، تحصیلکردهی فرنگ و مردی شجاع و در عینحال مهربان است که حاضر نیست با فروختن آزوقهی خود به قشون بیگانه، به دامنزدن قحطی کمک و به رعیت خود ستم کند.رمان بیست و سه فصل دارد و از زاویهی دید سوم شخص ِ محدود به ذهن «زری» برای روایت خود بهره میبرد. زری هنوز سیساله نشده و با این حال دو دختر دوقلو به نامهای «مینا» و «مرجان» و پسری ده ـ دوازده ساله به نام «خسرو» دارد؛ محض تنوع اشارهای گذار میکنم به شباهت زیاد شخصیتهای رمان «چراغها را من خاموش میکنم» نوشتهی زویا پیرزاد با شخصیتهای «سووشون».کلاریس، شخصیت اصلی رمان «چراغها...» نسخهی دیگری از زری است؛او نیز، دو دختر دوقلو به نامهای «آرمینه» و «آرسینه» و پسری به نام «آرمن» دارد که تقریبن همسن و سال بچههای زری هستند و از نظر خلق و خو و رفتارها نیز بیشباهت به فرزندان او نیستند؛ بهعنوان مثال درنظر بگیرید جر و بحثهای کودکانهی مرجان و مینا و آرمینه و آرسینه را با هم یا شیطنتهای خسرو و آرمن را. بگذریم...دیگر شخصیت تاثیرگذار رمان «سووشون»، «خانکاکا» یا همان «ابوالقاسم خان» برادر یوسف است. «خانکاکا» مردی نان به نرخ روز خور است که سودای وکالت مجلس و مناصب و مقامهای بالا را از طریق خدمت و دستبوسی حاکم و بیگانگان در سر میپروراند و میبینیم که نهایتن نیز به هدف خود میرسد و وکیل مجلس میشود. از نظر رفتاری، خانکاکا نقطهی مقابل یوسف است و همواره از رفتارهای او که رسیدناش به مراد را با مشکل ایجاد میکند و او مجبور است با دستبوسی بیشتر آنها را رفع و رجوع کند، در عذاب است.در سراسر رمان شاهد هستیم که دلالهای وابسته به حاکم و قشون بیگانه، با مراجعهی پیدر پی به یوسف، سعی دارند او را قانع کنند که به فروش آزوقهی خود به قشون رضا دهد، اما یوسف با شجاعت از اینکار سر باز میزند و قصد دارد دیگران را نیز با خود همراه کند و سر آخر جان خود را نیز به همینعلت از دست میدهد.یوسف، به تیری ناشناس کشته و مراسم تشییعجنازهی او بدل به مراسمی برای اعتراض به وضع موجود میشود و با حملهی پاسبانها به مردم معترض ناتمام میماند و نهایتن زری مجبور میشود جنازهی او را شبانه و در حضور پسرش و خانکاکا و دو غلاماش به خاک بسپارد؛ اما این همهی ماجرا نیست: «در خانه درختی خواهد رویید و درختهایی در شهر و بسیار درختان در سرزمین... و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواند پرسید در راه که میآمدی سحر را ندیدی؟».مرگ یوسف، جانی تازه است به پیکر مقاومت در برابر بیگانه و شجاعت و اینگونه است که «سووشون» در زمرهی بهترین رمانهای اجتماعی ایران قرار میگیرد. نقل قسمتی از یادداشت هوشنگ گلشیری دربارهی سووشون:«سووشون یک رمان معاصر است ، چون حداقل از نقالیها و درازنفسیهای معمول مبراست. رمان است یعنی متعلق به عوالم خیال و خلق است و در نتیجه حداقل از عکسبرداری صرف از واقعیات قراردادی در آن خبری نیست. رمان معاصر است چون ثبت تجربهی صادقانه و درونی یک دورهی تاریخی است از منظری بدیع برای ما؛ منظر یک زن معمولی؛ نه سرهمبندی ، جعل و تحریف واقعیتهای تاریخی برای بزرگنمودن منیتهای حقیر ما. مهمتر از همه اینکه سووشون ساختمانی فینفسه مستقل و بههنجار دارد ....» هوشنگ گلشیری؛ حاشیهای بر رمانهای معاصر ــ نقد آگاه. خانم دانشور با سووشون معروف شدند و جزیره سرگردانی نقطه عطف رمان نویسی ایشان بود. ساربان سرگردان که در ادامه جزیره سرگردانی نوشته شده مثل بیشتر رمان هایی که دنباله نویس داشتند (اسکارلت که ادامه برباد رفته , یا پمبرلی که ادامه غرور تعصب بود و ...) آن جذابیت و تازگی داستان اولیه را نداشت و بیشتر سعی در تکرار داستان شده بود و روند ادمه داستان اولیه باعث شده کمی از هیجان و جذابیت داستان کم شود. البته حسنی که کتاب ساربان سرگردان (ادامه جزیره سرگردانی) بر کتابهای مثل اسکارلت(ادامه بربادرفته) پمبرلی (ادامه غرور و تعصب) داشت این است که داستان توسط نویسنده اصلی خود پیگیری شده و این حسن باعث شده کتاب کمتر خسته کننده به نظر برسد. تنها یک طبقه در دنیا هست و آن هم طبقه ی انسانی است...اشکال غرب این است که خیال می کند بدن انسان شبیه یک ماشین است و از بیشتر اسرار قلب و مغز انسان هم می شود با خبر شد. روانکاوان هم بیماران را وا می دارند که عقده گشایی کنند, در زندگی عادی هم همین ابزار را تجویز می کنند. نتیجه اش افسار گسیختگی, ولنگاری جنسی, خشونت, سیاست بازی و مواد مخدر است. اما شرق یاد می دهد که بر خود مسلط باشیم و عشق بورزیم و خود را در راه خدا فنا کنیم. خانم دانشور در کتاب ساربان سرگردان بخوبی فضای داستان را توصیف کرده. بخصوص فضای کویر را که برای خواننده داستان کاملن ملموس است. گفت که نام آبادی خودشان عروسان است. عروس کویر. آنقدر دار و درخت کاشته اند و همه جور گلی. یک یزدی, آجا مادرچاه زده. حوضچه پر آب می شود, سرریز می کند در جوی آب. آبادی از دنیا و بیابان دل کنده, تک است. مثل نگین انگشتر حضرت سلیمان است. نمی دانی چه صفایی دارد. وقتی از بیابان می آیی, باورت نمی شود که به بهشت رسیده ای. پرنده ها روی درختها می خسبند و سحر, انگار مردم را برای نماز, جار میزنند... گفت: اگر شتری در حال جان کندن باشد در کویر ولش می کنند تا بمیرد. پرسیدم دلشان نمی سوزد؟ گفت: آدمیزاد به همه چیز عادت می کند .قطعه های زیبای فلسفی که در متن بکار رفته نشاندهنده اعتقادات مذهبی خانم دانشور است.هستی گفت ببین مراد, سر خارها سبز است. بهار به اینجا هم سری زده و این سبزی هم زبان خداست و هم نشانه ی امید.- این امید و این خدای تو کلافه ام می کند. چه امیدی؟ امید واهی, خوش خیالی است. باید تلاش کرد. وقتی امید نداشتی پشتش نومیدی هم نمی آید. آدمهای زیاد امیدوار وقتی امیدهایشان را بربادرفته می بینند, حتی ممکن است دست به خودکشی بزنند.خدا همین نزدیکیهاست و با جوانه های سبز خارها با من حرف زد. خورشید, تشعشع داغش چشمهایم را می زند. اما دریاچه نمک مثل آینه از انعکاس خورشید می درخشد و افق که به کویر می پیوندد. اگر خدا به زبان قوس و قزح با من حرف می زد... اگر با زبان نسیم, حتی با صدای باد... در این بی کرانگی بی آب روی نمکها از تشنگی می میریم.طراح زندگي تو خداست كه خزانهدار كل است و تو فرزند اين پادشاه پرجبروت هستي. اين تصور نادرست است كه اگر چيزي را به كف آري, چيزي ديگر را از دست ميدهي. اما همهي انسانها افتادهي مرگند. مرگآگاهي, غير از ترس از مرگ است. انسانها هستند و نخواهند بود. همين.مردم كشور تو نه مرگآگاهند و نه ترسآگاه. همين است كه ديگران ميخورند و ميبرند. مردانگيها و زنانگيها, ضعيف است. در مجموع فاقد موضع گيري درست تاريخ سازند. "غروب جلال" سالها بود که اجازهی تجدید چاپ نداشت. شاید بهخاطر عکسهای بدون حجاب سیمین دانشور بود که به کتاب مجوز چاپ نمیدادند. "غروب جلال"، پس از سالها تجدید چاپ شده است و اینبار یادداشتی با عنوان "از آنچه رفته حکایت" [آخرین ناگفتههای سیمین دانشور از جلال آلاحمد]، ضمیمهی آن است و تاریخ آن یادداشت 16 اسفند 82 ذکر شده است.کتاب سه یادداشت سیمین دانشور را شامل میشود: "شوهرم جلال"، "غروب جلال" و "از آنچه رفته حکایت"؛ و البته تمامی تصاویر سیمین از کتاب حذف شدهاند.برای همه آنهایی که به نوعی با جلال آلاحمد و آثارش آشنا هستند، بسیار جالب خواهد بود که از زبان نزدیکترین فرد به او، برشی کوتاه از زندگی و خلق و خوی جلال و روایت مرگ او را بخوانند. بهخصوص وقتی این نزدیکترین فرد، خود نویسندهای بزرگ و پرآوازه چون سیمین دانشور است.اولین یادداشت این کتاب با عنوان "شوهرم جلال"، زمانی نوشته شده است که جلال آلاحمد هنوز زنده است و سیمین به عنوان همسر او، بهطور کوتاه و کلی از بعضی از خصوصیتهای اخلاقی جلال، نحوهی آشنایی و ازدواجشان، خانوادهی جلال و زندگی مشترکشان نوشته است و واضح است که این یادداشت، نسبت به دو یادداشت بعدی کتاب اهمیت کمتری دارد.اما یادداشت دوم سیمین با عنوان "غروب جلال" روایتی است خواندنی و البته مهم در روشنکردن زوایای تاریکی از مرگ جلال آلاحمد.جلال و سیمین از پنج تیرماه سال 1348 تا هجده شهریور همان سال (روز فوت جلال) را در خانهای روستایی در اسالم گیلان سپری کردهاند. سیمین در یادداشت خود، خاطرات آن روزها و نشست و برخاستشان با روستاییان و فعالیتهایی که جلال در طول مدت اقامت در اسالم انجام میداده را در زمینهای از توصیف جغرافیایی محل سکونتشان نوشته است. مهمترین بخش روایت او هنگامی است که به روز مرگ جلال میرسد:"صبح روز چهارشنبه 18 شهریور 1348، انگشتش را بالای استخوان ترقوهاش در قسمت سمت راست، آنجا که شاهرگ تپش دارد گذاشت و گفت: درد میکند؛ بدجوری هم."جلال از صبح آن روز احساس ناخوشی میکند و بعدازظهر در همان حال از خانه بیرون میزند تا با کسانی که آمدهاند از زمینهای آنجا با کامیون ماسه ببرند، برخورد کند؛ وقتی به منزل بازمیگردد، از درد عجیبی میگوید که سر تا پایش را فرا گرفته و ساعتی بعد، در همان حال بدرود حیات میگوید. سیمین، هیچگاه مستقیم اشاره نمیکند که جلال را کشتهاند اما تلویحن جهتگیری متن، این معنا را به ذهن خواننده متبادر میکند. بهعنوان مثال این جمله، مصداق بارز همین ادعاست: "کوشش داشت در آثارش بندهای مرئی و نامرئی را بگسلد و شاید همین موجب مرگش شد یا دستکم موجب دقکش شدنش"...روایت سیمین از مرگ جلال، علاوه بر آنکه دارای ارزش تاریخی است بسیار جذاب و خواندنی است و همچون یک داستان زیبا کشش دارد. اما یادداشت سوم کتاب، زمانی نگاشته شده که سالها از مرگ جلال میگذرد و سیمین هشتاد و چند ساله، ظاهرن منطقیتر به ماجرا نگاه کرده است. به گمان من این یادداشت هیچچیز ندارد و بیهوده هشت صفحه ادامه پیدا کرده است. مغز کلام سیمین در این یادداشت در یک خط قابل خلاصهکردن است: "جلال را نوشابه و سیگار ِ اشنو کارگری کشت نه چیز دیگر".
|
|
سه شنبه 09 شهریور 1395 - 15:31 |
|